مهربان باش

مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند
ولي آنان را ببخش

اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند
ولي مهربان باش


اگر موفق باشي دوستان دروغين ودشمنان حقيقي خواهي يافت
ولي موفق باش

اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند
ولي شريف و درستکار باش


آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي
شايد يک شبه ويران کنند
ولي سازنده باش

اگر به شادماني و آرامش دست يابي
حسادت مي کنند
ولي شادمان باش


نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند
ولي نيکوکار باش


بهترين هاي خود را به دنيا ببخش
حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد


ودر نهايت مي بيني هر آنچه هست
همواره ميان “تو و خداوند” است

نه ميان “تو و مردم”


labkhandezendegi.com

عجیب است

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ...

زنده بودن یا زندگی کردن؟


زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور

و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان

يادداشت كن

آرزو هايت را يكجا يادداشت كن
و يكي يكي از خدا بخواه ،
خداوند فراموش نمي كند
اما تو از ياد مي بري آنچه كه امروز داري
آرزوي ديروزت بوده است .

خورشيد باش

خورشيد باش كه اگر خواستي به كسي نتابي نتواني .

رنگين كمان

رنگين كمان هديۀ كساني است كه تا آخرين قطره زير باران مي مانند .

شجاعت

یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که:

”شجاعت یعنی چه؟”

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :

” شجاعت یعنی این ”

و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفید او نمره ۲۰ دادند

فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟
.

. !!دکتر شریعتی!!!


newarabic.persianblog.ir

نجات

مشکلات زندگی

http://heartvoice.persiangig.com/pic/moshkelat.jpg

درون

باور

چای را در استکان شفاف بنوشیم

دعواها و نزاع‌ها همیشه از سر ابهام و نامعلوم بودن برمی‌خیزند، چای را با اطمینان در استکان شفاف بنوشید.


هیچ‌گاه ما فریب رنگ چای توی استکان شیشه‌ای را نمی‌خوریم. وقتی لیوان یا استکان چای، شیشه‌ای باشد و شیشه‌اش شفاف و روشن باشد، چای همان رنگی را دارد که ما می‌بینیم. اما چای توی فنجان چینی رنگی غیر از آن دارد که می‌بینیم. بعد از آنکه چای فنجان را سر کشیدیم، خواهیم فهمید چای کم‌رنگ بوده است و هنوز دم نکشیده است. وقتی برای‌مان رنگ چای و دم کشیدن آن اهمیت دارد، باید چای را در استکان شفاف بنوشیم.

داستان روابط و داد و ستدهای ما با دیگران نیز همین‌گونه است. وقتی رابطه‌ای و معامله‌ای از همان نخست شفاف باشد، احتمال فریب و نزاع‌های بعدی کم‌تر می‌شود. آدم‌ها وقتی وارد دعوا می‌شوند که بتوانند خودشان را حق نشان دهند. جایی که همه چیز روشن باشد، فریبی رخ نمی‌دهد؛ زیرا فریب‌کار بستری برای فریب ندارد. ابهام نخستین مرحله و مهم‌ترین مقدمه‌ فریب است. وقتی فنجان چینی باشد، می‌توان چای کم رنگ را جای چای خوش‌رنگ به دیگری نوشاند.

ما بسیار در دام تعارفات می‌افتیم. خیلی ساده و با احترام می‌توان قبل از انجام یک معامله، قیمت و نوع کار و زمان کار را تعیین کرد. وقتی می‌خواهیم سوار تاکسی شویم، همان اول قیمت را بپرسیم، حتی اگر گفته شود «با هم کنار می‌آییم» یا «ناراضی نمی‌روید» باز تسلیم نشده‌ایم. وقتی ابهام باشد، حتی اگر قیمت عادلانه باشد، کسی هست که احساس کند فریب خورده است. چای درون فنجان چینی، حتی اگر خوش‌رنگ و خوش‌دم باشد، اما کسی که سر می‌کشد این احتمال را می‌دهد که خوش‌رنگ نباشد.

با چند کلمه ساده، می‌توان این تصور را که شفاف بودن ابتدایی مخالف احترام گذاشتن به دیگری است، از بین برد. مطمئناً این کلمات بسیار محترمانه‌تر از کلماتی است که پس از نزاع احتمالی آخر گفته خواهد شد. دعواها و نزاع‌ها همیشه از سر ابهام و نامعلوم بودن برمی‌خیزند. چای را با اطمینان در استکان شفاف بنوشید.

نویسنده: سیداکبر موسوی
http://5rooz.com

با سخت‌ دوستان آشنا شوید!

سخت‌دوستان همه جا هستند، یکرنگ‌اند و تحتِ هیچ شرایطِ مساعد یا نامساعدِ محیطی، رنگ عوض نمی‌کنند.


دو نوع «دوست» بیشتر وجود ندارد: نوع اول، دوستانِ دوران خوشی‌اند. نام علمی این نوع، دوزیستان است! و نوع دوم ــ که البته محققان اعتقاد دارند گونه‌ای است کمیاب و نادر و در پاره‌ای اوقات، حتی در حال انقراض ــ دوستانِ دوران سختی‌اند. نام علمی این نوع، سخت‌دوستان است!
ــ دوزیستان در مجمع‌الجزایر ِ «کجا بیشتر به نفعم است»

دوزیستان دو دوره‌ی حیات دارند: وقتهایی آن‌قدر عظیم‌الجثه‌اند که به راحتی با چشم غیرمسلح به دید می‌آیند؛ وقتهایی هم چنان ریز می‌شوند که با چشم کاملاً‌ مسلح هم، نه.

دوزیستان را در سواحل تفریح و هر وقت گعده باشد پایه‌ایم، مجمع‌الجزایر کجا بیشتر به نفعم است، در وزش بادهای موسمی کِی و با کی به‌ام خوش می‌گذرد، و در آبهای بی‌دردسری می‌توان یافت. این دوستان را وقتهایی که به مشکلی بخوری و کمکی بخواهی، اصلاً پیدا نمی‌کنی؛ مگر اینکه مشکلت را جوری حل کنی و هوس سفر و گشتن کنی با رفقا. آن وقت دوزیستان را دور و برت خواهی یافت که رو به قبله قربانت می‌شوند.
ــ سخت‌دوستان هیچ وقت پوست‌اندازی نمی‌کنند

سخت‌دوستان همه جا هستند، یکرنگ‌اند و تحتِ هیچ شرایطِ مساعد یا نامساعدِ محیطی، رنگ عوض نمی‌کنند. تحقیقات نشان داده که سخت‌دوستان پوست‌اندازی هم نمی‌کنند؛ همانند که همیشه بوده‌اند و در با تو بودن، فرقی بین خوشی و ناخوشی و راحتی و سختی‌ات قائل نمی‌شوند.
اما خب، تعدادشان انگشت‌شمار است. باید گشت تا یکیشان را پیدا کرد!
ــ از کجا بفهمم که دوست من دوزیست است یا سخت‌دوست؟

شرایطی پیش بیاور و دوستت را با این سه آزمایش طرف کن:
1. از او مالی بخواه.  ببین مِن‌مِن می‌کند، بهانه‌های الکی می‌آورد یا نه.
2. مالی، چیزی از خودت را مدتی دستش بده.  ببین امانت‌دار خوبی هست یا نه.
3. رفتار او را در سختی‌ها و اتفاقاتِ ناخوشایند بسنج.  یکیش، همان وقتها که گرفتاری‌ای برایت پیش می‌آید؛ ببین تنهات می‌گذارد یا نه. یا وقتهایی که برای خودش مشکلی پیش می‌آید؛ ببین صبر دارد یا در گوش زمین و زمان ناله و نفرین می‌کند. حتی سفارش کرده‌اند دوربین بگذار و یکی دوبار، با رندی، موقعیت‌هایی پیش بیاور که بتوانی از عصبانی شدن یا نشدنش عکس بگیری! اگر رفیق راستی با تو باشد، از کوره در نمی‌رود و رفاقتش را به هم نمی‌زند.

http://5rooz.com

سوال‌ های نیرو بخش فراموش نشود

پرسش‌ھای نیروبخش صبحگاھی را پاسخ بدهید و لذت ببرید.

«باید در زندگیتان چیزی وجود داشته باشد كه به خاطر آن از رختخواب خارج شوید. مھمترین اصل این است كه در زندگی خود، نقطه روشن و جھت مشخصی داشته باشید كه رو به آن سو حركت كنید.» تمام فلسفه زندگی جورج برنز، کمدین محبوب در این کلمات خلاصه می‌شد کلماتی که برای او نشاط و شادی و لذت از زندگی را به ارمغان می آورد.

حال شما هم یک تمرین ساده را برای خودتان در نظر بگیرید تا مفهوم لذت بردن از زندگی را درک کنید. سعی كنید ھر روز دو یا سه پاسخ به ھریك از پرسشھای زیر که نامش را گذاشته‌ایم «پرسش‌ھای نیروبخش صبحگاھی» بدھید و از تغییر مثبتی که در وجودتان ایجاد می شود لذت ببرید.


1 –  در زندگی من چه چیزی باعث خوشحالی است؟ چه چیزی مرا راضی می‌كند؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
2 –  چه چیزی در زندگی من مایه شور و ھیجان است. كدام جنبه آن مرا به ھیجان می‌آورد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
 3 -در زندگی خود به چه چیزی افتخار می‌كنم؟ چه جنبه‌ای از آن مایه افتخار است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
4- در حال حاضر در زندگی خود نسبت به چه چیزی شكر گزارم؟
5 - در زندگی خود از چه چیزی لذت می‌برم؟ كدام جنبه آن لذت بخش است؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟
6 –  در زندگی خود به چه چیزی پابندم؟ كدام جنبه آن مرا متعھد می‌سازد و نسبت به آن چه
احساسی دارم؟
7 – چه كسی را دوست دارم؟ چه كسی مرا دوست دارد؟ نسبت به آن چه احساسی دارم؟


بعد از پاسخ دادن به این پرسش‌ها و در انتهای روز به شما پیشنهاد می‌شود که به 3 پرسش نیروبخش شامگاھی نیز پاسخ دهید تا به کمک آنها وقایع روز گذشته را مجسم و ارزیابی كنید. شما كه در طول روز پرسش‌ھای ثمربخشی از خود كرده‌اید. خوب است با طرح پرسشھای شامگاھی روحیه بگیرید و آنگاه به رختخواب بروید.


1 – امروز چه چیزھایی را بخشیده‌ام؟ چه كمكھایی به دیگران كرده‌ام؟
2 – امروز چه چیزھایی یاد گرفته‌ام؟ چه مھارتھا و امتیازات تازه‌ای كسب كرده‌ام؟
3 – امروز تا چه حد كیفیت زندگی خود را بالا برده‌ام؟ چگونه می‌توانم ذخیره امروز را سرمایه فردای خودسازم؟
4 – اگر دلتان می‌خواھد پرسش‌ھای نیروبخش صبحگاھی را تكرار كنید.

http://5rooz.com

بخندید تا سرما نخورید

با خندیدن زیاد هضم غذا بهتر انجام می‌شود و کمتر سرما می‌خورید. 


هر زمان که می‌خندید، بدن شما سروتونین آزاد می کند که انتقال دهنده‌ای عصبی است و باعث می‌شود احساس خوبی داشته باشید. ممکن است به طرز احمقانه‌ای ساده به نظر برسد، اما طبق گزارش، افراد خنده‌رو و آنان که زیاد می‌خندند شادتر هستند. سروتونین علامتی در بدن ماست که نشان می‌دهد همه چیز به خوبی در بدن جریان دارد. هرچه بیشتر به دیگران لبخند بزنید و روی خوش نشان بدهید، دیگران هم به شما لبخند می‌زنند و و خنده‌رو بودن به تدریج در شما به صورت یک عادت رشد می‌کند و باعث می‌شود لحظات خوشی در زندگی شما به وجود بیاید و در نهایت به شما کمک می‌کند که به صورت دائم سطوح خوشحالی خود را ارتقاء ببخشید.


خندیدن باعث می‌شود سروتونین و اندروفین ترشح شود. ترشح این هورمون‌ها باعث تقویت سامانه دفاعی بدن می‌شود و به بدن در دفع سموم کمک می‌کند. به کمک خندیدن زیاد هضم غذا بهتر انجام می‌شود، کمتر سرما می‌خورید و آنفولانزا به ندرت سراغ شما می‌آید. علت آن هم ترشح مواد شیمایی است که باعث می‌شود احساس خوبی داشته باشید.

نویسنده: پل مکنا

http://5rooz.com

صدای قدم‌های خدا

خدا می‌آید و صدای قدم‌هایش را می‌شنویم، مثل همان باران پس از خشکسالی...

فرض کنیم باران می‌بارد؛ پس از یک خشکسالی طولانی، باران می‌بارد. نرم و ریز و پیوسته و بی صدا. روزهای متمادی پس از هول و هراس خشکسالی و رنج و زجر دیدن زردهایی که سبز بودند، می‌بارد و می‌بارد. چنین فرض کنیم.

و دیگر فرض کنیم که نسیم می‌وزد. پس از یک شرجی نفس بُر، یک رطوبت سوزان سرشار از قساوت که هوای نرم و نامرئی در آن شرجی مثل صخره‌ای بر سینه سنگینی می‌کرد. آری پس از چند ماه شرجی طولانی که هیچ چیز جز وزوز مگس‌ها و پشه‌ها هوا را تکان نمی‌داد. نسیم، آری نسیمی خنک می‌وزد و این نسیم آن قدر مژده دارد که مژه بر هم نمی‌زنی از شدت بهت و اشتیاق. اینچنین فرض کنیم.

فرض کنیم یک شهر کویری را که بی‌هیچ حرف پیش از دل بیابان سبز شده است. بیابانی که گرد بر گرد شهر را گرفته است و سرمایه زندگی، یعنی آب را باید با پنجه در جگر خاک فرو بردن و کشیدن کاریزهای چنده ده کیلومتری به دست بیاوری. شهری که آفتاب تند و بی‌مضایقه  کویر هرگز از سر آن بر نمی‌خیزد جز با صدای خش خش خشک پای خزان که کویر را کویرتر می‌کند. ناگهان پس از گذشت تاریخی که ریش سفید پیرمردها از آن حکایت دارد، برف می بارد. زن و مرد و پیر و جوان و خرد و کلان به کوچه و خیابان می‌آیند تا برف را با تک تک سلول‌های پوستشان ببینند و بچشند. لابد به هم می‌گویند: سیر کنید این برف را که شاید دیگر تا عمر دارید، نبینید. چنین فرض کنیم.

خدا می‌آید و صدای قدم‌هایش را می‌شنویم. مثل همان باران پس از خشکسالی، مثل همان نسیم پس از شرجی، مثل همان برف دیر و دور از انتظار. خدا همیشه همین طورها از راه می‌رسد تا یادمان نرود تاریک‌ترین ساعات پیش از سپیده دم است.

http://5rooz.com

آدم سر خودش که کلاه نمی‌گذارد

در دوهای استقامت تنها کسی که باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلا بوده‌اید!

عاملی که بیش از هرچیز به اکثر دوندگان انگیزه می‌دهد، هدف شخصی است: برای نمونه رسیدن به یک حد نصاب تازه و شکستن رکورد خود. مادامی که یک دونده بتواند دست به رکورد شکنی بزند از کار خود خوشنود خواهد بود. در غیر این صورت چنین احساسی سراغ او نخواهد آمد. حتی اگر نتواند به حد نصاب مورد نظر خود برسد. تا زمانی که از نتیجه کار خود رضایت داشته باشد- که شاید در زمان مسابقه هم منجر به کشف مهمی درون خود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعد به او انگیزه خواهد داد.

این قاعده در حرفه خود من نیز مصداق دارد. در رمان نویسی نیز، تا جایی که من می‌دانم، مسئله‌ای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخه‌های فراوان از یک رمان، اهدای جایزه‌هایی به آن و ستایش‌های منتقدان، ملاکهایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند ولی در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارد. نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاکهایی که نویسنده برای خود تعیین کرده دست یافته است یا نه. ناکامی در دستیابی به ملاکها و معیارها موضوعی نیست که بتوان به راحتی توضیحش داد. وقتی پای دیگران درمیان باشد، آدم همیشه می‌تواند یک توضیح مجاب کننده ارائه دهد ولی او که نمی‌تواند سر خودش کلاه بگذارد. از این منظر، نوشتن یک رمان و دویدن تا آخر خط مسابقه ماراتن شباهتهای بسیاری با یکدیگر دارند.

اساسا یک نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تایید از بیرون نیست. دویدن از دید من هم تمرین است و هم استعاره. من با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره ملاکها را بالاتر می‌بردم، و با شفاف کردن هر مرحله از کار درواقع خود را ارتقا دهم. دلیل تلاش هر روزه من همین بوده است که دست کم سطح کار خود را بالاتر ببرم. خودم می‌دانم که دونده بزرگی نیستم، از هیچ نظر. معمولی هستم و شاید حتی بتوان گفت: متوسط. ولی مسئله آن نیست  نکته مهم این است که آیا می‌توانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت تنها کسی که باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلا بوده‌اید!

نویسنده: هاروکی موراکامی

http://5rooz.com

یک شوینده قوی به نام ناامیدی

یک جاده عریض و طویل که نه ابتدایش معلوم است نه انتهایش، تا چشم کار می‌کند بیابان است هر از گاهی بوته‌ خاری، گوشه‌ای روییده است. اغلب ماشین‌هایی که از این جاده عبور می‌کنند کامیون‌های باری هستند. شاید منطقی نباشد یک نفر تک و تنها کنار این جاده راه برود، بنشیند، استراحت کند و دوباره راه برود...

فردی که ناامید است از همه چیز دل می‌بُرد و می‌نشیند و گوشه‌ای و فقط منتظر اتفاقات میماند تا به دنبال‌اش بیاید. او هم کمی بالا و پایین می‌کند تا ببیند به نظر خودش می‌تواند با مشکل به وجود آمده بجنگد یا نه؟! ناامیدی مثل مواد شوینده حافظه‌ مثبت ما از خودمان را پاک می‌کند و فقط نیم‌رخ منفی ما را به  ما نشان می‌دهد. زمان که بگذرد هدف‌های مهمی که مد نظر بوده هم به فراموشی سپرده می‌شود و انسان بی‌هدف هم که انگیزه برای هیچ کاری ندارد. کم‌کم شاید به این سوال فکر کند که اصلا زندگی برای چه؟ چه هدفی پشت زنده بودن هست؟ و همین طور سر کلاف منفی بافی را می‌گیرد و آن را تا انتها دنبال می‌کند بی هیچ هدفی!

ناامیدی درست مثل بیابانی است که یک جاده از آن می‌گذرد و فرد نا امید عابر سرگردانی است در این برهوت که انتظار هیچ چیزی را ندارد و فقط کلاف منفی‌ش را دنبال می‌کند، کلاف که کامل باز شود، احساس می‌کند همه چیز تمام شد! می رود می‌ایستد وسط جاده و منتظر حادثه‌ای می‌ماند..

نویسنده: مریم حدادی

http://5rooz.com

اگر خدا را داشته باشی

برای زندگی نجنگ

خیلی‌ها فکر می‌کنند که برای زندگی باید بجنگند و سخت تلاش کنند اما این طور نیست.

تعداد کمی از این نکته آگاهند که زندگی نباید سخت باشد. خیلی‌ها فکر می‌کنند که باید بجنگند و سخت تلاش کنند اما این طور نیست. تو می‌توانی به زندگی اجازه بدهی که روی خودش خود را آشکار کند و شکوفا شود.

نکته مهم این است که باید روی چیزهایی که می‌خواهی، تمرکز کنی و کاری را که برای آشکار شدن آنها لازم است، انجام بدهی و به این فرایند اعتماد کنی.


بله! زندگی می‌تواند سخت هم باشد اما می‌تواند ساده هم باشد.

تفاوت در این است که چیزهایی را که اتفاق می‌افتد چگونه و از چه دیدگاهی نگاه می‌کنی.

اگر فکر می‌کنی که دوی استقامت کار سختی است حتما همین طور خواهد بود. اما اگر از دویدن لذت ببری و فکر کنی دوی استقامت می‌تواند برایت لذت بخش باشد، دویدن برایت ساده خواهد بود.

البته که لازم است تلاش کنی و نفس نفس بزنی و عرق بریزی، اما از همه آنها هم لذت می‌بری.

درست مثل همه چیزهای دیگر، انتخاب با خودت است.

5rooz.com

در خواص لبخند

چند دلیل قانع کننده برای اینکه همیشه یادتان باشد، لبخند بزنید.


1 -        جذابتان می‌کند: همه ما به سمت افرادی که لبخند می‌زنند، کشیده می‌شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می‌کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

2-        حال و هوایتان را تغییر می‌دهد: دفعه بعدی که احساس بی‌حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می‌زند.

3-        مسری است: لبخند زدن برایتان شادی می‌آورد.  با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می‌کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می‌کشید.

4-        استرس را از بین می‌برد: وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با این کار استرس شما کمتر می‌شود و می‌توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

5-        سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند: به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می‌شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

6-        فشار خونتان را پایین می‌آورد: وقتی لبخند می‌زنید فشار خونتان به طرز قابل توجهی پایین می‌آید، لبخند بزنید و خودتان را امتحان کنید.

7-        اندورفین، سروتونین و مسکن‌های طبیعی بدن را آزاد می‌کند: تحقیقات نشان داده لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می‌شود. می‌توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

8-        چهره‌تان را جوان‌تر نشان می‌دهد: عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می‌شوند صورت را بالا می‌کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید. سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

9-        باعث می‌شود موفق به نظر برسید: به نظر می‌رسد افرادی که لبخند می‌زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می‌کنند.

10-      کمک می‌کند مثبت اندیش باشید: لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می‌زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می‌فرستد که «زندگی خوب پیش می‌رود». پس با لبخند زدن از افسردگی استرس  نگرانی دور بمانید.

پس ... همیشه لبخند بزنید.

http://5rooz.com

شما عکاس روزهای خودتان هستید!

عکاس زاویه دید خود را در یک چارچوب مشخص می‌کند تا توجه شما را به عناصر مورد نظر جلب کند.

هیچ چیز در زندگی مطلق نیست. همه چیز تحت تاثیر دیدگاه شما قرار دارد؛ یعنی روشی که به طریق آن جهان را حس می‌کنید؛ معانی خاصی که به آنچه می‌بینید می‌بخشید، پایه و اساس دیدگاه شماست و یا قالب و چارچوبی که برای خود ساخته‌اید و همه چیز را در آن می‌بینید. یکی از رموز حفظ شادی استفاده از قالب خودتان است تا مطمئن شوید که در زمانهای سختی با منابع شادی خود در ارتباط هستید.

پس از سالها کار کردن با افرادی که حوادث وحشتناکی را پشت سر گذاشته بودند متوجه شدم قالبی که برای خودشان ساخته‌اند باعث شده قدرت حیرت انگیزی به دست بیاورند؛ طوری که به آنها توانایی می‌داد تا وضعیت را تحمل کنند. در موارد مشابه من افرادی را دیده‌ام که بر اثر چالشی کوچک ویران می‌شوند. تفاوت این دو گروه در نوع قالب بندی ذهنشان است. به این معنا که درک هر وضعیتی بستگی به این دارد که با چه قالبی از درک و فهم خود را درگیر کرده‌ایم و یا کنار کشیده‌ایم.

این موضوع شبیه کار عکاسان است که چارچوب یا قالبی را انتخاب می‌کنند و بعد به شما می‌گویند چه چیزی در تصویر مهم است. عکاس بخش‌های مورد نظر خود را انتخاب می‌کند، دیدگاهها و زاویه دید خود را نسبت به قضایا در این چارچوب مشخص می‌کند تا توجه شما را به عناصر مورد نظر جلب کند.
بسیاری از روان درمانگرهای جدید از قالب‌گیری مجدد یا چارچوب‌سازی دوباره استفاده می‌کنند تا به افراد کمک کنند که دوباره مشکلات را تفسیر کنند و راه حل‌هایی بیابند تا آنها را با روش هایی که ادراکات خود را قالب ریزی کرده‌اند، تغییر دهند. توانایی قالب‌ریزی مجدد تجربه‌هایمان انتخاب‌های بیشتری به ما می‌دهد و باعث می‌شود کارامد و قدرتمند و انعطاف‌پذیرتر باشیم.

اگر چیزی را که سایر افراد «وحشتناک» توصیف می‌کنند برای افراد موفق اتفاق بیفتد، جملاتی شبیه به این به خود می‌گویند: «این مورد چگونه می‌تواند به من کمک کند؟»

کنترل کردن چارچوبی که با آن جهان را می‌بینید یکی از قوی‌ترین روش‌ها برای آزاد کردن ذهنتان از ناخوشنودی است. به طور مثال ممکن است امروز حس کنیم به علت مشغله فراوان از لحاظ روانی تحت فشار قرار گرفته‌ایم. اگر در چارچوب ما فقط امروز قرار گرفته باشد، همه چیزی که خواهیم دید فشار روانی است. ولی اگر امروز را فقط به عنوان یکی از روزهای عمرمان ببینیم و تصور کنیم که فرداهایی هم برای انجام کارهایمان وجود دارد، به این موضوع به طرز متفاوتی نگاه خواهیم کرد.



نویسنده:
پل مکنا

http://5rooz.com

اوج و آرامش

جرات کن و به اوج برو تا به آرامش برسی.



http://5rooz.com

خسته‌

وقتی خسته‌ای هرجایی می‌خوابی... پس غر نزن!



http://5rooz.com

مسیر مدرسه

متعاقب سیل و طغیان در اندونزی، یکی از پل‌های معلق خراب شده و دانش‌‌آموزان مجبورند به این صورت به مدرسه برسند




http://5rooz.com

انقدر غرق در خودمانیم که نمی‌توان به فضا فکر کرد

چند تا از دخترهای کلاس مرا «مینی اینشتین» صدا زدند؛ آن‌ها همان دخترهایی بودند که با سعی و کوشش فراوان صورتشان را پر از ریمل و رژلب کرده بودند. البته به گمانم انواع و اقسام چیزهای دیگری هم به کار برده بودند. من مخالف سایه و ریمل نیستم. ولی ما در فضا بر روی یک سیاره بودیم و این تصور، واهی بود. این تصور مضحکی است که اصولا به وجود فضا فکر کنیم در حالی که در کنارمان دخترهایی هستند که از شدت ریمل موجود بر روی مژه‌هایشان نمی‌توانند فضا را ببینند و مطمئنا پسرهایی هم هستند که چنان غرق در فوتبالند که نیم‌نگاهی به افق نمی‌اندازند. در هر صورت بین یک آیینه‌ آرایشی و یک تلسکوپ قابل استفاده تفاوت قابل ملاحظه‌ای وجود دارد و به نظر من این همان چیزی است که به آن «تفاوت دیدگاه‌ها» می‌گویند. شاید هم می‌توانستیم از تجربه‌ «آن‌ها» حرف بزنیم اما برای تجربه‌ آن، هیچ وقت دیر نیست در حالی که خیلی از افراد در تمام عمرشان حتی یک بار هم در یک اتاق خالی از هوا ، حرکت و پرواز نکرده‌اند. این جا، این پایین همیشه چیزهای زیادی برای شکوه و شکایت وجود دارد و فقط کافیست هر کسی به قیافه‌ی خودش فکر کند.
ما متعلق به این سیاره هستیم و این امری بدیهی است و بدون شک در قسمتی از طبیعت این سیاره، از میمون‌ها و خزندگان یاد گرفته‌ایم که زاد و ولد کرده، تعدادمان را افزایش بدهیم و من هیچ اعتراضی به این موضوع ندارم و نمی‌خواهم همه چیز را زیر سؤال ببرم. منظورم فقط این است که نباید این موضوع باعث شود که نتوانیم جلوتر از دماغمان را ببینیم.
معنی لغوی تلسکوپ تقریبا این است: دیدن چیزی که از ما دور است... تلسکوپ را برای این به فضا نفرستاده‌اند که سیاره‌هایی را که باید از آن جا مشاهده شوند به ما نزدیک‌تر کند. این کمابیش به همان اندازه بی‌معنی است که بلند شدن کسی بر روی انگشتان پاهایش برای بهتر دیدن قسمت بالایی کره‌ ماه بی‌معناست. کار تلسکوپ فضایی این است که فضا را در نقطه مناسبی در خارج از اتمسفر زمین مورد بررسی قرار بدهد.
خیلی‌ها فکر می‌کنند که ستاره‌های آسمان چشم می‌زنند یا روشن و خاموش می‌شوند در حالی که به هیچ وجه چنین نیست. این فقط اثری است که تغییرات جوی و ناآرامی‌های آن در بیننده ایجاد می‌کند، درست مثل وقتی که سطح آب حرکت می‌کند و ما سنگ کف آب را تار و لرزان می‌بینیم. یا درست برعکس، از زیر آب استخر نمی‌توانیم به طور دقیق ببینیم که چه چیزی در بالا و در کنار استخر حرکت می‌کند...
بعضی از افراد چنان نزدیک‌بین‌اند که نمی‌توانند اسب را از گاو یا اسب آبی را از مار کبری تشخیص بدهند. چنین کسانی به عینک نیاز دارند.

نویسنده: یوستین گردر

5rooz.com

نجار عزیز، مراقب باش آبروریزی نشود!

نجاری پیر در شرف بازنشستگی بود. او به پیمانکار خود گفت، تصمیم دارد دست از کار بکشد و بقیه عمرش را در کنار خانواده به راحتی سپری کند. پیمانکار از شنیدن این خبر که یکی از بهترین نجارهایش از پیش او برود، غصه‌دار شد و از او تقاضا کرد که کارهای نجاری یک خانه دیگر را تمام کند و بعد برود. نجار پذیرفت؛ البته او برای کار مثل همیشه شوق و ذوق چندانی از خود نشان نداد و از مواد مرغوب و با کیفیت هم استفاده نکرد. زمانی که کار تمام شد و پیمانکار برای بازدید و سرکشی آمد، او کلید خانه را به دست نجار داد و گفت: این خانه خودت است. هدیه‌ای از طرف من به تو!
نجار شوک شده بود! چه آبروریزی‌ای! اگر می‌دانست این خانه به خودش تعلق دارد، حتما این کار را به بهترین نحو انجام می‌داد.
زندگی تو نیز مثل داستان این نجار است. تو خالق زندگی‌ات هستی. لحظه به لحظه، روز به روز. گاهی بعضی از روزها بیشتر از خودت مایه‌ می‌گذاری و گاهی بدون انگیزه و بی‌ذوق و شوق هستی و آنطور که باید و شاید انرژی لازم را برای زندگی‌ات به کار نمی‌بری. بعد از مدتی در کمال ناباوری متوجه می‌شوی که مثل آن نجار در خانه‌ای زندگی می‌کنی که با دست‌های خودت ساختی؛ خانه‌ای نامرغوب و بی‌کیفیت! اما بعد فکر می‌کنی، متوجه می‌شوی اگر می‌خواستی دوباره این کار انجام دهی، حتما راه و روشی بهتر و متفاوت‌تری را در پیش می‌گرفتی.
تو باید از طریق اقدام و اعمالت نیروی حیات را به جریان بیندازی. بستن این نیرو باعث می‎شود در زندگی سردرگم شوی. در درجه اول باید روش‌هایی را که به تو انگیزه می‌دهد شناسایی کنی. هیچ لزومی ندارد که همان بار اول خودت و کاری را که می‌خواهی انجام دهی، باور کنی. باید در این مرحله تمام تمرکزت را روی نیروی حیات بگذاری تا آن را مسدود نکنی. هیچ کس به طور مطلق شاد و خوشحال نیست و برای تو نیز اینچنین خواهد بود. ولی باید قبول کنی که هر اقدامی موجب یک سری تغییر و تحولات در زندگی‌ات خواهد شد.

نویسنده: نفیسه معتکف

5rooz.com

تنهایی برو دنبال گنج...

هروقت اسم گنج می‌آید ناخودآگاه یاد نقشه و سرزمین‌های ناشناخته می‌افتیم. یاد شخصیتی که نقشه به دست، آرام و بی‌سر و صدا و بی‌آنکه کسی را خبر کند راه می‌افتد در دلِ جنگل و صحرا تا گنج پیدا کند. سرما و گرما و شب و روز را طاقت می‌آورد به امید این که خطوط روی نقشه او را به گنج می‌رساند و زندگی‌اش را زیر رو می‌کند. شاید همه این‌ها تاثیر برنامه‌های کودک است که در ناخوداگاه ما نشسته.
مهم‌ترین قسمت داستان، همین به تنهایی سفر کردن شخصیت ماجراجوی داستان است که اگر قرار بود همین شخصیت در مسیر رسیدن به گنج تنها از روپاپردازی کند و برای دیگران از رویاهایش بگوید، اینقدر زمان می‌گذشت تا توانش را از ست می‌داد و داستانش هم جذابیت چندانی برای دیگران نداشت. چون تمام اتفاقات هیجان انگیز و پرماجرای داستان حول همین تنهایی و در مسیر بودن می‌چرخد.
زندگی این روزهای ما هم پر شده است از اتفاقات کوچک و بزرگ. مهم و کم اهمیت. برای بعضی از اتفاقات بزرگ لازم است تصمیم‌های بزرگ گرفت. گاهی شرایط سخت می‌شود و می‌مانیم سر دو راهی. دو راهی که اگر درست انتخاب شود، ما را به موفقیت خواهد رساند.
رسیدن به موفقیت، شبیه همان رسیدن به گنج است. موفقیت در هر زمینه‌ای نقشه مخصوص به خود را دارد. باید گشت و مشورت کرد و آن را پیدا کرد. بعد هم با توکل راهی شد. از اینجا به بعد داستان شبیه داستان پر از ماجرای کشف گنج می‌شود. باید از همین‌جا بدون اینکه با هر کسی درباره هدفمان صحبت کنیم و و او را هم در رویاسازی شریک کنیم، راه بیفتیم و تا قبل از انجام کار انرژی‌مان را صرف خیال‌بافی و تعریف کردن اهداف‌مان نکنیم.
نقشه گنج‌تان را بعد از رسیدن به آن در اختیار دیگران بگذارید.

نویسنده: مریم حدادی

5rooz.com

Looking For A Second Job

ریشه‌ات به کجا گره خورده؟

ریشه درخت قسمت پنهان اما مهم درخت است، مثل همین اعتقادات و قسمت‌های پنهان زندگی ما...  

باد  با شدت زیادی می‌وزد. شاخه‌ها را می‌شکند. میوه‌های کال را روی زمین می‌اندازد و نمی‌گذارد به ثمر برسند. اما درخت همچنان پابرجاست. ریشه‌هاش چنگ انداخته توی دل خاک و ردشان را که بگیری ممکن است حتی گره خورده باشد به ریشه‌های قرض و محکم درختان دیگر.

حالا گیریم دو تا از شاخه‌ها هم بشکنند و چند تا میوه هم بیفتد روی خاک. گیرم درخت دردش آمده باشد از شکستن شاخه و دلش سوخته باشد برای ثمری که نرسیده نابود شد. چند عابر هم موقع گذشتن از کنار درخت، شاخه شکسته را ببیند و میوه‌های ریخته را.

یک نُچ نُچ و اظهار افسوسی هم بکنند این وسط. اما خود درخت  ترسی ندارد. ریشه به آب رسانده و سال بعد دو تا شاخه جای آن شاخه شکسته می‌روید و دوباره بار و بر می‌دهد.

ترس برای وقتی است که ریشه‌ها پوسیده باشد. کرم و آفت افتاده باشد به جانش. یا آبی از آن طرف‌ها رد نشده باشد و ریشه خشک باشد. یا نه! اصلا ریشه خودش باشد و خودش. دور و برش هیچ درختی نباشد که ریشه‌هاشان در هم تنیده باشد و قوت پیدا کرده باشند از این ریشه به هم رساندن. آن وقت است که درخت با ریشه‌های سست‌اش در طوفان و باد از جا درمی‌آید.

ریشه درخت قسمت پنهان اما مهم درخت است. مثل همین اعتقادات و قسمت‌های پنهان زندگی ما آدم‌ها که زیربناست. بقیه هرچه هست، از ماشین و خانه گرفته تا صورت و لباس، ویترین است. یک روز هست و یک روز نیست. یک روز تماشایی است و یک روز دیدن ندارد. اما مهم اصل بنیاد درخت است.

نویسنده: مهران مصفا

5rooz.com