آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

ای زندگی بردار دست از امتحانم

 

 

ای زندگی بردار دست از امتحانم

چیزی نه میدانم نه می‌خـواهم بــدانم

دلسنگ یا دلتنگ، چون کـوهی زمینگیر

از آسمان دلخــوش بــه یک رنگیـــن‌کمانم

کــوتـــاهی عمــر گــل از بــــالانشینـــــی‌ست

اکنــــون کــــه می‌بیننــد خــــــارم، در امانــــم

دلبستــــــــه‌ی افلاکـــــــم و پابستـــــــــه‌ی خاک

فـــــــــواره‌ای بیـــــــــن زمیـــــــــن و آسمانم

آن روز اگر خــود بال خــود را می‌شکستم

اکنون نمی‌گفتـــــــم بمانـــــــم یا نمانـم؟!

قفل قفس باز و قنـــاری‌ها هـــراسان

دل‌کندن آسان نیست! آیا می‌توانم؟

 

فاضل_نظری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد