آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

««« بــــــاران »»»

مدتیست دیگر زیر باران خیس میشوم


نه امیدی به چتری دارم


نه دستی که دنیای دو نفره ی ما را زیر یک چتر پیوند دهد


باران که میشود آهسته گریستن را دوست دارم


نه نگاهی چشمان خیسم را دنبال میکند


و نه کسی که بپرسد حالم چیست


مدتیست باران حال دگری را به من نشان داده


حالی که تو بودی درکش سخت بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد