آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

باران عشق

http://upload.tehran98.com/images/58efvi8nrhq7qa9gkoob.gif

می توان در قاب خیس پنجره
 چک چک آواز باران را شنید

 می توان دلتنگی یک ابر را
  در بلور قطره ها بر شیشه دید

 می توان لبریز شد از قطره ها
  مهربان و بی ریا و ساده بود

 می توان با واژه های تازه تر
  مثل ابری شعر باران را سرود

 می توان در زیر باران گام زد
  لحظه های تازه ای آغاز کرد

 پاک شد در چشمه های آسمان

 زیر باران تا خدا پرواز کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد