آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

آرامش خیال

مپرس حال مرا روزگار یارم نیست .. جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست .. نهال بودم و در حسرت بهار ولی درخت می شوم و شوق برگ و بالم نی

وقتی برای من ...وقتی برای تو

بگذار حرفهایم همچنان در نگاه وسکوت مبهم چشمانم باقی بماند

این نهایت زیباییست برای من !

که تو هرلحظه در حسرت بیندیشی

به لحظه هایی که صمیمانه دروغ میگفتی

و قطره قطره پلیدیهایت را به پاکی های دیگران میچکاندی

بگذار جدا و دور از من ،

در آرزوی دوست داشتن ها بمانی ...

          این روزها خیلی چیزها دست من نیست...

          مثل خاطراتی که از دستم افتاد وشکست...

          مثل دلی که از دست تو افتاد وشکست...

          کمی دور تر بایست لطفا !

          میخواهم نگاهت کنم اما...

          میدانم دیر میشود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد